طعم بهشت
امروز را اما ، به ياد خواهم سپرد براي سالهاي دور كه ميلرزاند دلم را ... امروز را كه تو در آغوش گرم و مهرباني ، خوابي آرام را تجربه كردي . آغوش كسي را ، كه مثل هيــــچكس نيست . و آغوشي كه به وسعت آسمان است . ببين چقدر آرام خوابيده اي مادر . فرشته وار ... آسوده بخواب آرام جانم . چقدر خوشحالم از اينكه ، هر دويمان تجربه كرديم اين آغوش را ... گرمايش را و مهـــــرش را ... تو اكنون و من بيست و اندي سال پيش . ميخواهم بدانم كه تو هم طعم بهشت را چشيدي ، نه؟ ...
نویسنده :
unique
8:37
تو و آغوش مادرم
امروز را اما ، به ياد خواهم سپرد براي سالهاي دور كه ميلرزاند دلم را ... امروز را كه تو در آغوش گرم و مهرباني ، خوابي آرام را تجربه كردي . آغوش كسي را ، كه مثل هيــــچكس نيست . و آغوشي كه به وسعت آسمان است . ببين چقدر آرام خوابيده اي مادر . فرشته وار ... آسوده بخواب آرام جانم . چقدر خوشحالم از اينكه ، هر دويمان تجربه كرديم اين آغوش را ... گرمايش را و مهـــــرش را ... تو اكنون و من بيست و اندي سال پيش . ميخواهم بدانم كه تو هم طعم بهشت را چشيدي ، نه؟ ...
نویسنده :
unique
8:36
10 روزه گی بهار خانوم
و حالا تو ، هيـــــــــچ شباهتي به آن فرشته ي نو رسيده نداري ...
نویسنده :
unique
23:22
بدون عنوان
تا صورت بهار تو در آسمانم است ابر بهار می شوم و می وزم به تو هر شب بهانه ام در انتظار صدای تو صبرم تمام شد راهی می شوم به سوی تو گلبرگ وجودم ! این را بلند گفته ام در دلم به تو ...
نویسنده :
unique
15:54
روزی که بهارم چشمای قشنگشو به دنیا گشود
اولین عکس بهار 31خرداد تاریخ آخرین چکاپم وروزی که قراره دکتر مقاره عابد بهم بگه می تونم زایمان طبیعی داشته باشم یا اینکه تاریخ سزارین رو مشخص کنه.بعدازظهربا دایی امیر و زندایی رفتیم مطب (از صبح یه دلشوره عجیبی اومده بود سراغم از استرس وسردردخیلی کم ناهارخوردم واماده شدم تااینکه دایی اومد دنبالم) خانوم امینی منو نفراول صدازد رفتم توی اتاق واسه وزن کردن و شنیدن صدای قلب تو/وای نازنینم واسه اخرین بار میخواستم صدای قلبت از وجود خودم بشنوم اما هرچقدر او دستگاه رو روی شکمم کشید هیچ صدایی نیومد داشتم از ترس قالب تهی می کردم از هیجان زیادصدای قلب خودما میشنیدم اماصدای قلب توبه گوشم نمیرسید.خانوم امینی(مامای دکتر مفاره عابد) سریع رفت پیش...
نویسنده :
unique
16:16
تولد بابا رحیم بهترین بابایی دنیا
عزیزم در پناه مهربانی ات جوانه زدم و با نسیم صداقتت به بار نشستم و معنا و مفهوم زندگی را در با تو بودن یافتم ، بهترین بهانه زندگیم ، یک دنیا عشق و محبت خالصانه مرا به مناسبت روز تولدت پذیراباش . . . ...
نویسنده :
unique
16:14
لحظه دیدارنزدیک است...
ماه نهم بارداری....... یعنی چشم به هم بزارم تو کنارمی..... من و صد البته بابات شاید بیشتر از من منتظر دیدن روی ماهت هستیم..... این ماه آخر رو حسابی تپلی شو مامان میدونی که دیگه هر شب دارم خواب یبینم که به لحظه زایمان نزدیک شدم و از دردی که میکشم لذت میبرم، برای اینکه تو میخوای بیای توی بغلم... ...
نویسنده :
unique
22:57
هشت ماهگی
فرشته کوچولوی توی دلم! مامان خیلی دلش می خواست که زود زود بیاد و برات از اینهمه احساسهای قشنگ و متفاوتی که هرروزبه خاطر حضور تو داره تجربه شون می کنه بنویسه ولی امان از اینهمه کارماههای آخر بارداری توان حرکتی آدم خیلی کم میشه و حالا توی این شرایط حجم کار مامان این روزهاخیلی زیاد شده بود اونقدر که خاله مریم زنگ زدکلی منو به خاطر بی توجهی به شرایطم دعواکردگل قشنگم این روزها حرکاتت خیلی زیادترشده وبیشتر در سمت راست بدنم احساسشون می کنم کم کم داره بوی حضور یه نی نی توی خونه میاد ومن و بابایی رو سرمست می کنه حسابی منتظرتیم عزیز دلم. ...
نویسنده :
unique
16:29